به گزارش مشرق، امین توکلی در یادداشتی در خصوص مسئله گورخوابها نوشت: «ژن قوی، ژن ضعیف»، «بالا شهر، پایین شهر»، «ثروتمند، فقیر»، «باسواد، بیسواد»، «سفید، سیاه»، «برده، آزاد»، «ارباب، رعیت»؛ این ها واژههای است که این شبها رهایم نمیکند.
ماجرای غم انگیز گور خوابها به انسانیتم لطمه زده نه حتی مسلمانی و ادعایی شیعه بودن نه به اصل انسان بودنم. خیلی راحت میتوانم دلایل رسانهای شدن و فراگیری آن را و دلایل سیاسی و طراحی این موضوع را بیان و وجدان خود را خلاص کنم اما نه، شاید بشود با تمام گرم خانههای ساخته شده و مرور آنها آرام شد ولی نه، شاید به همه کارتون خوابها خانه بدهند و بعد آرام شد اما نه نمیشود چون این وجدان و انسانیت نهفته در درون آدمی قبول نمی کند.
شاید موضوع گور خوابها تمام شود و انشاالله دیگر شاهد این رنجها وغصهها نباشیم اما با این واژه چه کنم که خواب را از چشم هایم ربوده، (ژن های ضعیف)!
خدا میداند که خصومتی با نقل کننده آن ندارم، اما این که بشری دیگری را ژن ضعیف بداند را نمیتوانم بفهمم. مگر همه ما را خدا نیآفریده و مگر همه ما مخلوق او نیستیم؟ بشر به کجا رسیده که دلش به حال حیوان میسوزد ولی به حال همنوع خود نه؟
چقدر انسان خوشش میآید از اینکه احساس آدمی آنقدر پروانهای میشود که از فحش به سگ فریاد بر میآورد ولی تمام وجود آدم نابود میشود که کسی به خودش اجازه می دهد به هم نوع خود بگوید: «ژن ضعیف».
یاد استاد دانشگاهم افتادم وقتی که برایمان مدرنیته را با آب و تاب تعریف میکرد.
دنیایی متمدن دلش برای محیط زیست میسوزد، دلش برای حیوانات میسوزد، برای محافظت گونههای نادر، سازمانهای مردم نهاد تشکیل میدهد ولی وقتی پای مهاجرت انسانها از ترس جنگ و مرگ به اروپا میرسد مرزها را میبندد.
انسان باید به همه موجودات و جمادات احترام بگذارد و حقوق آنها را رعایت کند اما بیش از همه موظف است به انسانها احترام بگذارد.
دیگر تحمل ندارم میخواهم حرف دلم را بزنم: متنفر از انسانهایی که دلشان برای حیوانات و محیط زیست میسوزد ولی برای مردم یمن، افغانستان، فلسطین و عراق نمیسوزد.
از این تفکر غلط بیزارم که برای انسان اروپایی اشک میریزد ولی برای مرگ هزاران انسان در آفریقا، نیجریه و سومالی ذرهای احساس به خرج نمیدهد. احترام به محیط زیست و حیوانات ارزشمند است ولی وقتی که انسانها را ارج نهیم، نه بخاطر رنگ پوست یا دانش یا ثروت یا قدرت یا زیبایی و زشتی نه بخاطر خالق آنها به خاطر انسان بودنشان.
باید از دنیایی مدرن ترسید؛ دنیایی که اگر منافعش به خطر افتاد، بمب هستهای بر سر هیروشیما و ناکازاکی میاندازد و بعد اعلامیه حقوق بشر صادر میکند.باید از این تفکر ترسید که انسانها را به خاطر اهداف خود میخواهد رفاه خود را مهم میداند ،لذت خود را مهم میداند و حقوق شهروندی خود را مهم میداند، اما نوبت که به گور خوابها که میرسد، میگوید آنها را باید عقیم کرد.
هیچ اسمی از تشیع بر خود نگذاریم که علی(ع) پدر یتیمان، معین فقیران، دوستدار جزامیان و غیره بود. هیچ اسمی از انسانیت نیآوریم وقتی آموزههای مکتبی را ترجمه میکنیم که اگر تامین اجتماعی برای فقرا پدید میآورد نیتش حفظ بازار مصرف با بقایی مصرف کننده است نه انسانیت. نه تساوی درست است، نه تبعیض و خود برتر بینی و نه کمونیسم دردی از بشر توانست دوا کند نه لیبرالیسم وسرمایه داری.
خمینی به مستضعفان میگفت ولی نعمت برای همین مردم دوستش داشتند، ولی آهسته آهسته واژهها عوض شد اول گفتند محرومین بعد کم برخوردار، دهکهای پایین، حاشیه نشین، آسیب دیده اجتماعی و امروز ژنهای ضعیف.
اینها واژهها نیستند که عوض شدهاند اینها اندیشهها وارزش های انسانی هستند که رنگ باختهاند تا این فکرها درست نشوند اگر برای گور خوابها کاخ هم بسازیم، فایدهای ندارد چون چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.»
ماجرای غم انگیز گور خوابها به انسانیتم لطمه زده نه حتی مسلمانی و ادعایی شیعه بودن نه به اصل انسان بودنم. خیلی راحت میتوانم دلایل رسانهای شدن و فراگیری آن را و دلایل سیاسی و طراحی این موضوع را بیان و وجدان خود را خلاص کنم اما نه، شاید بشود با تمام گرم خانههای ساخته شده و مرور آنها آرام شد ولی نه، شاید به همه کارتون خوابها خانه بدهند و بعد آرام شد اما نه نمیشود چون این وجدان و انسانیت نهفته در درون آدمی قبول نمی کند.
شاید موضوع گور خوابها تمام شود و انشاالله دیگر شاهد این رنجها وغصهها نباشیم اما با این واژه چه کنم که خواب را از چشم هایم ربوده، (ژن های ضعیف)!
خدا میداند که خصومتی با نقل کننده آن ندارم، اما این که بشری دیگری را ژن ضعیف بداند را نمیتوانم بفهمم. مگر همه ما را خدا نیآفریده و مگر همه ما مخلوق او نیستیم؟ بشر به کجا رسیده که دلش به حال حیوان میسوزد ولی به حال همنوع خود نه؟
چقدر انسان خوشش میآید از اینکه احساس آدمی آنقدر پروانهای میشود که از فحش به سگ فریاد بر میآورد ولی تمام وجود آدم نابود میشود که کسی به خودش اجازه می دهد به هم نوع خود بگوید: «ژن ضعیف».
یاد استاد دانشگاهم افتادم وقتی که برایمان مدرنیته را با آب و تاب تعریف میکرد.
دنیایی متمدن دلش برای محیط زیست میسوزد، دلش برای حیوانات میسوزد، برای محافظت گونههای نادر، سازمانهای مردم نهاد تشکیل میدهد ولی وقتی پای مهاجرت انسانها از ترس جنگ و مرگ به اروپا میرسد مرزها را میبندد.
انسان باید به همه موجودات و جمادات احترام بگذارد و حقوق آنها را رعایت کند اما بیش از همه موظف است به انسانها احترام بگذارد.
دیگر تحمل ندارم میخواهم حرف دلم را بزنم: متنفر از انسانهایی که دلشان برای حیوانات و محیط زیست میسوزد ولی برای مردم یمن، افغانستان، فلسطین و عراق نمیسوزد.
از این تفکر غلط بیزارم که برای انسان اروپایی اشک میریزد ولی برای مرگ هزاران انسان در آفریقا، نیجریه و سومالی ذرهای احساس به خرج نمیدهد. احترام به محیط زیست و حیوانات ارزشمند است ولی وقتی که انسانها را ارج نهیم، نه بخاطر رنگ پوست یا دانش یا ثروت یا قدرت یا زیبایی و زشتی نه بخاطر خالق آنها به خاطر انسان بودنشان.
باید از دنیایی مدرن ترسید؛ دنیایی که اگر منافعش به خطر افتاد، بمب هستهای بر سر هیروشیما و ناکازاکی میاندازد و بعد اعلامیه حقوق بشر صادر میکند.باید از این تفکر ترسید که انسانها را به خاطر اهداف خود میخواهد رفاه خود را مهم میداند ،لذت خود را مهم میداند و حقوق شهروندی خود را مهم میداند، اما نوبت که به گور خوابها که میرسد، میگوید آنها را باید عقیم کرد.
هیچ اسمی از تشیع بر خود نگذاریم که علی(ع) پدر یتیمان، معین فقیران، دوستدار جزامیان و غیره بود. هیچ اسمی از انسانیت نیآوریم وقتی آموزههای مکتبی را ترجمه میکنیم که اگر تامین اجتماعی برای فقرا پدید میآورد نیتش حفظ بازار مصرف با بقایی مصرف کننده است نه انسانیت. نه تساوی درست است، نه تبعیض و خود برتر بینی و نه کمونیسم دردی از بشر توانست دوا کند نه لیبرالیسم وسرمایه داری.
خمینی به مستضعفان میگفت ولی نعمت برای همین مردم دوستش داشتند، ولی آهسته آهسته واژهها عوض شد اول گفتند محرومین بعد کم برخوردار، دهکهای پایین، حاشیه نشین، آسیب دیده اجتماعی و امروز ژنهای ضعیف.
اینها واژهها نیستند که عوض شدهاند اینها اندیشهها وارزش های انسانی هستند که رنگ باختهاند تا این فکرها درست نشوند اگر برای گور خوابها کاخ هم بسازیم، فایدهای ندارد چون چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.»